سلمان اکبری پاکرو , پژوهشگر نزاع و دفاع مقدس , با انتقاد از طریق پرداختن به بعضی شخصیتهای نظامی در فیلم سینمایی «چ» , جملههای بالا را مینویسد .
سردبیر خبر نامه «صف» با نگارش یادداشتی به عذروبهانه آنچه «پخش بیدلیل و چندباره فیلم سینمایی «چ» اثر ابراهیم حاتمیکیا» از تلویزیون می خواند , علت این بیدلیل قرائت را نیز چنین توضیح می دهد :
«برایم سؤال است زیرا شهید شدن شهید مصطفی چمران در نهایی روز خرداد ماه بوده و حماسه پاوه نیز در آخرها مرداد . این پخش نصفه خردادی است که ذهن را آزار میدهد که مبادا صدا و سیما غرضی از این پخش نابهنگام داشته یا این که مثلاً برابر مذاکره بزرگی موضع گرفته! نمیدانم و برایم اهمیت ندارد . »
وی آنگاه با طرح این مسائل که «برای معرفی اسطورهها و قهرمانان در عرصه رسانهای شیوههای متمایز وجود دارد» , چنین مینویسد : «گاهی هنرمندان برای این فعالیت یک شخصیت مبتکر , خلق کننده , شجاع و حاذق را در یک جمعیت ناکامی خورده و فضای مملو از ناامیدی وارد مینمایند و شخصیت تازه , آنجا که از دست کسی کاری بر نمیآید حماسه میآفریند , پرچمدار می شود و یک تنه آخر و عاقبت یک جناح را تغییر تحول میدهد .
گهگاه نیز یک پهلوان قصه در جمعیت قهرمانان سربرمیآورد و قهرمانی می کند . پهلوان قهرمانان میگردد و حماسه را به روش بزرگان و مبارزه بزرگان قصه مینماید . گهگاه ولی مولف و کارگردان دست خالی و بیاطلاعی خودش را با فداکردن همگی اسطورهها و پهلوانان برای معرفی دلاور داستانش مالامال مینماید . معاند را نیز ناتوانش میکند که ابهت دلاور قصه بیشتر به دیده بیاید . احتمال دارد به همین جهت است که دلیر داستانش صرفا در هنگام پخش اثر به دیده میاید البته در ذهن به یاد ماندنی نمیشود . »
سلمان اکبری پاکرو با یقین بر اینکه این روش پایان بیشتر موردپسند رسانه ملی است , نمونه می زند : «نمونهاش دهها فیلمگونه دفاع مقدس که با حقیقت پیکار و دفاع فرسنگها مسافت دارا هستند . آنچه برای اینجانب و کلیه علاقهمندان به مفاهیم ناب دفاع مقدس اهمیت داراست , حقیقت دفاع مقدس است . با تمام احترامی که برای آقای حاتمی کیا و اثر ها گرانبها ایشان قائلم , این اثر را به دور از حقیقت میبینم .
بهنظر میرسد آقای حاتمیکیا بهخاطر آنکه شهید وصالی را معرفی نماید , شهید چمران و شهید فلاحی را به مذبح برده و فنایشان نموده است . وگرنه آنها کهاین دو بزرگوار را میشناسند , میدانند که مخلوط فلاحی – چمران یک مخلوط مضاعف برنده نبرد بود . مثال عملکردشان در آزادسازی پاوه , در سوسنگرد و دهها وضعیت دشوار دیگر ثبت و ضبط است . حاتمی کیا چه بسا نتوانسته وصالی را نیز عالی معرفی نماید . اورا فرمانده عصبانی گروهی نشان می دهد که کلیه نگران و بلاتکلیف , بی انگیزه در سوی معاند تهاجمی حریق می نمایند . خیر تاکتیکی در عمل است و خیر تدبیری , هیچ مبادرت خارقالعادهای نیز برای پهلوان روایت تدارک ندیده , ممکن است مقصود صرفا نمایش دادن اعتراض و حرمتشکنی نسبت به چمران و فلاحی باشد .
چمرانِ قصه نیز بلاتکلیف است . دست خالی است . چارهای ندارد که به عمل ببندد . در مجموع کلیه درین این مورد حاتمیکیا چشم به راه باخت می باشند و در پایان نیز که امر هجوم میرسد , وصالی از عصایی میگوید که امام ( ره ) بلند کرد البته نمیگوید عصای خمینی که سحر ساحران را ناکامی , کدام نیروی رزمنده بود . نمیخواهد بگوید که ارتش به دستور امام ( ره ) با تمام وجود وارد صحنه شد تا پاوه و مدافعانش را نجات دهد . نمیگوید که همگی آن نا امیدی ابتدا تا انتهای قصه چطور تمام شد؟ تنها پیام رادیویی است که صادر می گردد و معاند ناکامی میخورد! همین . بیان کننده دستمالسرخها را صداوسیما ناکامی بخشید ; خیر تکاوران نیروی منحصر به فرد و خیر دوستان سپاه و ژاندارمری به پاوه آمدند خیر اثری از حضور شهید خلبان کشوری و شهید خلبان نوژه که با کام روزه در افق پاوه به شهید شدن رسید , هیچ یک در «چ» به دیده نمیآیند . »
سردبیر خبر نامه صف به دنبال یادداشت خویش چنین مینویسد : «در چ , نیز چمران حاتمی کیا ( به تعبیروتفسیر وی ) , نیز فلاحی حاتمی کیا و نیز پاوه حاتمی کیا با حقیقت بیگانه می باشند . چه بسا برای بالگردی که سقوط مینماید نام و نشان تعریف کرده ولی برای خلبان بالگردی که در دل خطر سوای سنگر و سلاح بی مهابا وارد پاوه میگردد و سعی می نماید تا به بخشید رزمندگان رسد , هویتی قائل نیست . ضمن این که بالگرد آن نیز از مدل بل ۲۱۴ وسیله پرندهای است سوای زره و سوای نبرد افزار که زهره شیر میخواهد بین انبوه نیروهای معاند فرودش بیاورند . »
سلمان اکبری پاکرو دست انتها از جفایی مینویسد که به اعتقاد و باور او در حق شهید فلاحی در فیلم «چ» رفته است و تصریح مینماید : «کسی بهجز حاتمیکیا فلاحی را اینگونه ضعیف و ناتوان نمیشناسد ( از ساحت شهید و خانواده محترمشان پوزش میطلبم ) . سرلشکر فلاحی , پیش از انقلاب به جايگاه سرتیپی رسیده , با این پیشنهاد کهاین مامور مؤمن را در مسئولیتهای فرماندهی نگمارند . رژیم فرمانروا از اقتدار ایمان وی که در به عبارتی زمان نیز اعتقاداتش را نهفته نمی کرد میترسد . آن موقع که فرمانده نیروهای پاسدار صلح و آشتی جمهوری اسلامی ایران در ویتنام است , یک روز درفش جمهوری اسلامی ایران در نصفه روش باقیمانده و بالا نمیرود که نمیرود . فلاحی در سنین میانسالی تاب نمیآورد که پوزخند بیگانه را ببیند ; پوتین از پای در می آورد و تا بالای میله درفش میرود که درفش در منظر اغیار نصفه برافراشته نباشد . بعد از انقلاب نیز فرمانده مورد وثوق و اعتماد امام است .
فلاحی آن وقت که همگی ارتشیهای مرتبه بالا در معرض دستگیری و چه بسا مجازات بیمحاکمه مردمان و جریانهای سیاسی می باشند , شجاعانه با خرقه و رتبه نظامی سرتیپی به محل سرویس میاید و فرماندهی نیروی زمینی را بر عهده می گیرد . پیش از آنکه سلاح در دست بگیرد , با تودهای ها و جریانهای سیاسی همچون یک سیاستمدار پخته مباحثه و مناظره می کند و شکستشان می دهد . در قائله کردستان در میان مردمان کرد میرود ; بی خوف از گلولههای یک دفعه , صرفا فرمانده نظامی است که در زمان حیات کشورایران فرمانده کل قوا بوده ; نیز فرمانده ارتش مقتدر و نیز فرمانده سپاه عزیز . فرماندهای مؤمن , دارای مسئولیت و کاربلد است که در حضور چمران نیز به فرمان حضرت امام مباشر ایشان می شود در عملیات سوسنگرد . در خوزستان , در سوسنگرد در قبال حمله تانکهای معاند و گلوله توپ میایستد و خم نمی شود . نمیلرزد و همانجا که کلیه نگران سقوط اهوازند , از آرزوهایش برای ناکامی حصر آبادان می گوید . می داند که معاند خیر اهواز را قادر است بگیرد و خیر سوسنگرد را . »
این پژوهشگر نزاع و دفاع مقدس در پایان یادداشت ارسالی خویش به ایسنا چنین مینویسد : «یک ناگفته پیکار را نیز از یک نبرد نرفته بشنوید , این را از همرزمان فلاحی و صیاد پرسیده و شنیدهام : شهید صیاد شیرازی , ادامه شهید فلاحی است . فرمانده عملیاتهایی است که در حین فلاحی و با جهت دهی وی پباده سازی شدهاند و صیاد این طرحها را در طریقالقدس , فتح المبین و بیت المقدس با فرماندهی شجاعانهاش به ثمر مینشاند . در طول فرماندهی و حیات فلاحی و با ساماندهی و شجاعت اوست که سنگینترین لطمات بهوجود معاند وارداتی , یورش ۱۴۰ فروندی , هجوم به اچ ۳ یا این که به عبارتی عملیات الولید , ناکامی بدون نقص نیروی دریایی معاند و . . . بایستی بگوییم تا پایان نبرد و در حضور همگی بزرگان , مدام جای خالی یک فلاحی به دیده میآمد . »
